منطقه «خاورمیانه» پیشتر از هر چیز، یادآور «بحران» و «منازعه» است. وقوع دو جنگ جهانی، چهارجنگ گسترده بین اعراب و اسراییل، سه جنگ عظیم در خلیجفارس، جنگهای داخلی متمادی و متعدد، پیدایش و پدیداری جنبشهای اسلامی مختلف و مخالف و بالاخره رشد چشمگیر بنیادگرایی اسلامی باعث شدهاند تا منطقه خاورمیانه تداعی کننده خونریزی و درگیری باشد.(1) به خاطر چنین پیشینهای است که اغلب تئوریهایی که ثبات، صلح و امنیت را در خاورمیانه، مورد بررسی قرار دادهاند، «منازعه محور» بودهاند تا «توسعهگرا». برای این محققین، حکومت در خاورمیانه، مقولهای است لبریز از «ناامنی»، «استیلا»، و «دگرگونی».
فصلنامه مطالعات راهبردی · سال ششم · شماره دوم · تابستان 1382 · شماره مسلسل 20
هرچند منطقه خاورمیانه در مقایسه با سایر مناطق توسعه نیافته جهان مانند امریکای لاتین، افریقا و آسیای جنوب شرقی، بیشترین آمادگی را برای «رهایی از استبداد» و «استقلال ملی» نشان داده و انقلابهای مختلف مشروطهخواهی را در تاریخ سیاسی خویش داشته است، اما علیرغم این پیشینه، خاورمیانه همچنان به بحران و انرژی پایانناپذیر ترجمه میشود و قدرتهای عظیم صنعتی خواستار آن هستند که کشورهای عظیم و صنعتی در خاورمیانه ظهور نیابند و رژیمهای حاکم در این منطقه، همچنان ثروت بدهند و اطاعت بخرند.(2) در نتیجه چنین شرایطی است که در فاصله زمانی 1945 میلادی تا 1992 یعنی از پایان جنگ دوم جهانی تا پایان جنگ دوم خلیجفارس، منطقه خاورمیانه بیشترین تنشها و کشمکشها را پشت سرنهاده است. طی مقطع زمانی فوق، حدود 2300 میلیارد دلار به اقتصاد کشورهای منطقه خسارت وارد شده است.