دولت هژمون معمولاً نظم هژمونیکی را در راستای دستیابی به منافع خود ایجاد و سعی در حفظ آن دارد. بنابراین، ممانعت از وقوع جنگهای اصلی و مرکزی تبدیل به مهمترین هدف دولت هژمون در نظم هژمونیک میشود. در تقابل با دولت هژمون، قدرتهای نوظهوری قرار دارند که با توجه به متغیر رضایت، نقش، ایدئولوژی و تحولات قدرتی و نقشی که تجربه میکنند، سعی در ایجاد نظمهای منطقهای منطبق با اصول و قواعد مورد نظر خود دارند و چالشی برای نظم هژمونیک هستند. سوال این مقاله عبارت از این است که راهبردهای قدرتهای نوظهور در نظم هژمونیک مبتنی بر چه اصول و مبنایی است؟ در پاسخ به این سوال و با توجه به مفروض پویایی قدرت و تأثیر متغیر نقش و رضایت بر طراحی راهبردهای بازیگران در نظام بینالملل، این فرضیه مطرح میشود که نزدیکی قدرتهای نوظهور با هژمون منجر به تغییرات نقشی در رفتارهای بازیگران و این خود منجر به الگوهای رفتاری تعارضی در روابط با هژمون و کمشدن شکاف قدرتی منجر به اتخاذ سیاستهای تجاوزگری و چالشگری بازیگر نوظهور ناراضی میشود. این پژوهش با تمرکز بر نظریههای چرخه قدرت، ثبات هژمونیک و گذار قدرت، سعی در تبیین راهبردهای قدرتهای نوظهور در نظم هژمونیک دارد.