مقاله حاضر کوششی است برای درک چگونگی گذار در شیوه حکمرانی در نظریه سیاسی و تحلیل رویکردهای نظری آن. با توجه به آنکه طی چهار دهه گذشته تغییرات محسوسی در چهره قدرت در سطح نظام سیاسی و عملکرد دولتها رخ داده است لذا مناظرات درباره کاهش قدرت دولتها و ظهور بازیگران متعدد سیاسی و فراسیاسی و تغییرات در شکل حکمرانی بهعنوان یکی از مباحث اساسی در دوره جدید مطرح میشود. مقاله پیش رو در جهت پاسخ به این پرسش اساسی است که اندیشه سیاسی معاصر به ماهیت گذار از سیاست حکومت چه رویکردی داشته است؟ در پاسخ به این پرسش دو امکان مناقشه نظری موردبررسی قرار میگیرد: دیدگاه اول یا جریان اصلی اندیشه سیاسی، به گذار از حکومت به حکمرانی نظر داشته و در مقابل جریان انتقادی (دیدگاه دوم) از نقش متفاوت و نوپدید قدرت که در اینجا حکومتمندی نامیده میشود، به رویکرد ایجابی جریان اصلی تشکیک میکند. مقاله حاضر با بیان سه رویکرد نظری مربوط به گذار در شیوه حکمرانی و تحلیل سه سطح حکومت، حکمرانی و حکومتمندی، به بیان دیدگاههای متفکران آنها پرداخته و ابعاد مختلف این مجادله را تبیین میکند.