استدلال این مقاله این است که هرچند اندیشمندان منتقدی نظیر یورام پری، اورن باراک و گابریل شفر به استقلال و نفوذ ارتش اسرائیل در حوزه مدنی اشاره میکنند، اما بخشهای مهمی از این مداخلات را نادیده میگیرند که نتیجه آن غافلشدن از نکات اساسی در زمینه روابط دولت و ارتش در رژیم صهیونیستی است. نفوذ ارتش اسرائیل در دولت و نهادهای مدنی از چهار طریق عمده صورت میپذیرد: ارائه توصیههای سیاسی و اطلاعات استراتژیک به دولت، شکلدهی به افکار عمومی در اسرائیل، حکمرانی ارتش در مناطق اشغالی به بهانه مقابله با انتفاضة فلسطین و بهدستگرفتن مهمترین پستهای عرصة سیاست توسط افسران نظامی. این نوشتار این مسئله را مرکز توجه قرار خواهد داد که هرچند ارتش اسرائیل در پیشبرد اهداف خود در برخی برهههای زمانی ناموفق بوده است، اما با کاربست سازوکارهای متعددی در سیاستهای این رژیم تأثیری عمیق میگذارد.