مقصود این مقاله بیان این نکته است که کسب قدرت برای انسان تنها از طریق میل دایم او به اقتدار و تأسیس دولت برآورده نشده بلکه وی به طور طبیعی به نابودسازی اقتدارهای محیط و مسلط دولتهای بیگانه و نابیگانه روی میآورد. طبیعت انسان صرفاً در ساختن دولتها نیست؛ بلکه کوشش انسانی به نابودی دولتها نیز معطوف است. تحقیق درباره امکان ضددولت کوششی برای شناخت راههای دیگر وحدت سیاسی گروههایی از انسانهاست که تن به دولت شهر نمیدهند. مقصود این نوشته تبیین جدایی منافع سیاسی دولتها از هویتهای نابودکننده درونی و بیرونی آنهاست. بر این اساس، سرنوشت نظم جهان تنها منوط به دولتها و حاکمیتهای موجود نیست بلکه بسته به مخاطرههایی است که ضددولتها علیه دولتها به وجود میآورند.ضددولت به دلیل ماهیت آن، تاریخی به روشنی تاریخ مفهوم دولت و مفهوم تاریخی دولت ندارد؛ اما تأثیر آن در سراسر تاریخ همراه با اقتدار دولت وجود داشته و نهانی یا آشکار در برابر شؤون آن ایستاده است. از اینرو هرگونه مطالعه تاریخی دولت مشروط به شناخت تاریخی برابر نهاد آن است که در دورهها و ازمنه گوناگون به شیوهها و صورتهای گوناگون در خفا و جلی ظهور داشته است. در دوره ما «پدیده سپتامبر» نشانهای از ظهور ضددولت در برابر اقتدار و حاکمیت جهانی ابرقدرتی به نام آمریکاست.