شرایط و وضعیتی تعریف میکند که در آن مردم از قیدوبندها و فشارهای روحی و روانی که توسعه انسانی را محاصره کرده و در بند کشیده است، رها گردند. مقاله حاضر به این پرسش میپردازد که چرا این مفهوم در این زمان به متن و مرکز مطالعات امنیتی وارد شد و کدام اهداف نظری و عملی را در این رشته مطالعاتی برآورده میسازد؟ دیگر پرسش مطرح در مقاله این است که مفهوم امنیت انسانی چه اهدافی دارد و آیا این اهداف مفید و مثمرثمرند؟ مقاله، در ادامه به نسبت میان امنیت انسانمحور و امنیت دولتمحور میپردازد. در این خصوص، نویسنده معتقد است مفهوم امنیت انسانی نشان میدهد واقعگرایی، به عنوان دیدگاه حاکم دولتمحور امنیت، لازم ولی ناکافی است و نباید نظریه و فهم مسلط از امنیت باشد. امنیت انسانی، واقعگرایی را ملزم میسازد توضیح دهد اگر دولت ابزاری برای تأمین امنیت مردم نیست، چرا باید موضوع مرجع امنیت باشد؟