تکوینگرایی از جمله رهیافتهای متأخر و مطرح در علوم اجتماعی و تحلیل روندهای سیاسی است که در میانه دو رهیات عقلانیتگرا و پسامدرن قرار گرفته و قایلان به آن مدعیاند که میتواند کاستیهای این رهیافتها را در فهم و تبیین سیاستهای ملی و بینالمللی جبران نماید. به بیان دیگر تکوینگرایی، پیوند دهنده قابلیتها و تواناییهای هر یک از این دو رهیافت و از بین برنده منازعه تئوریک میان آنها است. مقاله حاضر با بررسی تفصیلی این قابلیتها و منازعات، به تشریح شاخههای مختلف تکوینگرایی اعم از مدرن و پسامدرن پرداخته و نقد اندیشمندان آن همچون الکساندر ونت و کراتوچویل را از رئالیسم و پساساختگرایی توضیح داده است.نویسنده در ادامه به تحلیل سیاست بینالملل و سیاست خارجی کشورها از منظر رهیافت تکوینگرایی میپردازد و امکان استخراج نظریه سیاست خارجی از نظریه سیاست بینالملل را در این رهیافت بررسی میکند. در نهایت نویسنده بر آن است که تکوینگرایی از آنجا که منطق تناسب را جایگزین عقلانیت ابزاری میکند؛ از هر دو سطح تحلیل نئورئال و نئولیبرال بهره میگیرد و منافع و اهداف دولتها را تابع هنجارها و هویت دولتها و تحول آن میداند؛ در مقایسه با رهیافتهای پستمدرن و انتقادی در تحلیل رویدادها و تحولات سیاسی، عینیتر، علمیتر و موفقتر است و در عرصه عمل نیز بهتر میتواند نظم و ثبات سیاسی را به ارمغان بیاورد.