در سالهای اخیر شاهد طرح مجدد و تازه مفهوم جامعه مدنی میباشیم.غرض از این بازگشت، پردازش مفهومی است نظیر آنچه در تقابل با "دولت"، در آغاز سده نوزدهم پدید آمد.اما در واقع کسانی که آنرا مطرح ساختند در تلاش بودند به خصایصی از توسعه تمدن غرب تصریح کنند که وجودش به مدتها قبل باز میگشت.یکی از نخستین حوزههای اطلاق این اصلاح احیا شده، نظامهای حکومتی اروپای شرقی بود؛ از اینرو "جامعه مدنی" به آنچه که ایشان از آن محروم شده بودند و برای تحقق مجدد آن مبارزه میکردند تعریف شد:مؤلف در این مقاله با عنایت به طرح مجدد مفهوم جامعه مدنی در سالهای اخیر، سعی دارد تا غرض از بهکارگیری آن را با استناد به روندهای جهانی و تحولات اروپای شرقی، بیان دارد.برای این منظور با تحلیل وقایع پنجاه سال اخیر در اتحاد جماهیر شوروی (پیشین( به برداشتی از جامعه مدنی اشاره میکند که اغلب دموکراسی لیبرال غربی را شامل میشود.مطابق نظر مؤلف علیالقاعده مهمترین اصطلاحی که برای ایجاد جامعه مدنی در یک کشور باید باز تعریف گردد، واژه مهم دولت است.از اینروی بحث از دولت حداقل و حداکثر مطرح میشود و این که، جامعه مدنی با دولت حداکثر همخوانی ندارد.البته مؤلف با دقت نظری که به عمل آورده، توانسته دو نوع مختلف از جامعه مدنی را در پرتو دولت حداقل از یکدیگر تمییز دهد: جامعه مدنی به معنای حداقل و جامعه مدنی به معنای قویتر.در مجموع مقاله حاضر با یاری جستن از همین دو معنا از جامعه مدنی است که توانسته ریشههای تاریخی جامعه مدنی در غرب را ردیابی کرده و موفق به گردآوری اندیشههای مختلف و بعضا متفاوت اندیشهگران غربی-از قرون وسطی تا عصر حاضر-بر حول محور واحدی گردد.