در دهههای پایانی قرن بیستم و در طلیعه قرن جدید، امنیت به ویژه در جوامع اروپایی، معانی جدید و حوزههای گستردهتری نسبت به تلقی سنتی یعنی «امنیت نظامی» یافته است. این تحول عمدتاً به این معناست که دیگر حوزههای روابط اجتماعی و سیاسی نیز از اهمیتی امنیتی برخوردار شدهاند. بر این اساس توسعه مفهوم امنیت نه به معنای تسری بعد نظامی به دیگر حوزههای روابط بینالملل بلکه به منزله انعطافپذیر شدن هسته سخت امنیت در برابر اشکال و ابعاد نوین امنیتسازی است. به این معنا افزایش قلمرو شمول مفهوم امنیت، تحولی نظری است که متعاقب تحولات بینالمللی از جمله فروپاشی نظام دوقطبی و پایان جنگ سرد صورت پذیرفته و بر ارتباط میان مفاهیم جدیدی همچون «امنیت نرم» و «هسته امنیتی» ابتنا یافته است. در نتیجه، وجه نظامی امنیت، هستة سخت این مفهوم را شکل داده و پیرامون آن را حوزههای خاص امنیت همچون امنیت زیستمحیطی فراگرفتهاند و آن را منعطف کردهاند. در این چارچوب مقاله حاضر بر آن است که تفسیر کثرتگرا و موسع از مفهوم امنیت بر مبنای نظریه کنش کلامی شکل میگیرد و مسایلی همچون حیطة شمول امنیت، موضوع امنیت، عامل امنیت و مفسر امنیت را در دستور کار خود دارد.